دلنوشته های من

انقدر ایمان داری بهش که فک میکنی میاد

تو فقط اونو اونجوری دیدی که دلت میخاست

تو یه احمقه ب تمام معنایی !

بشکن این بتو ..

 

+کامنت های پست ثابت

 

پ.ن1:ینی انقد که درگیر اوناس درگیر منم هس ؟ متوجه نبودم میشه ؟ دلش تنگ میشه ؟ منو یادش میاد ؟ فک نکنم .. دیگه نمیتونم باورش کنم .. نمیتونم ..

پ.ن2:خومگه دیوونه ام خودمو اذیت کنم ؟ :/ خیلی عادی مث قبل ! من که برام فرقی نمیکنه :)

دلنوشته های من...

پیاده روی با او اگر ورزش باشد، من آن را عاشقم. تند و ریز گام بر می‌دارم و او بدون غر غر کردن و بهانه‌ی تند تند راه رفتن من، پا به پایم می‌آید. چیزهایی می‌شنوم که آن لحظه دلم می‌خواهد... نمیدانی چه حس خوبی ست. می‌گذارد مسیر پیاده روی را من انتخاب کنم یا اسکوپ‌های بستنی را... دارک ، معجون ، نسکافه ای ، شکلاتی ... با سس شکلاتی اضافی لطفاً! sms  بازی‌های آخر شب دخترانه هم از علایق من محسوب میشود. از درد و دل های دخترانه گرفته تا کــَـل انداختن (!) آن هم در آن ساعات ابتدایی فردا. می‌دانم یواشکی آن‌ها را می‌خواند. حتمنی کلی هم می‌خندد و در دلش می‌گوید : از دست ای دلنوشته های من...ادامه مطلب

حذف شد

دلنوشته های من...

+متولد چه سالی هستی ؟!

-78

+اممم ... من سال موشم ، تو گربه ! :)

-چه تفاهمی :|

دلنوشته های من...

وبلاگ رو پاک کنم که پیشرفت کنم ؟؟!

پاک نکنم ؟!

میتونم هم آدرس رو عوض کنم

که هیشکی منو نشناسه ، هیشکی باهام حرف نزنه ، هیشکی نظر نذاره ، هیشکی کاری به کارم نداشته باشه ، فقط براخودم بنویسم !

میشه ینی ؟! بنظرتون چیکارکنم ؟ کمکم کنید !

 

+ اول راهنماییم کنید بعد ازم سوال بپرسید ، باتشکر

دلنوشته های من...

اختلاف سنیمون حدودا 12-13 ساله ! من 12-13 سال بزرگ ترم ! :| خدایا دیوونه شدم ...   + النگوم تو مدرسه شکست ! باید درش بیارم چون غیرقانونیه تو مدرسه بپوشیم ولی جرعت نمیکنم به خانواده بگم ! سال قبل یه گردنبند( پلاک و زنجیر )گردنم بود پلاکش تو مدرسه گم شد !  دیگه پیداهم نشد ! چنان قیامتی به پا کردن که بیا و ببین ! نزدیک بود از ارث محرومم کنن :/ چون سال قبل ترش هم گوشواره ام گم شده بود بیشتر از حواس پرتیم عصبانی میشن ! حالا متوجه شکستن النگوم که بشن ، طلا که دیگه هیچ ، بدلی جاتم برام نمیخرن ! :| دلنوشته های من...ادامه مطلب

+ بیاید "متعهد" باشیم ! حداقل نسبت به خودمون :)

+ امشب میخوام برم عزاداری ... این دفعه نه هدفم دیدن دوستامه ، نه نصب تلگرام و ... نه مسخره کردن فاطی ، نه واسه تو به کردن ، نه حاجتی دارم -_- میخوام فقط و فقط بخاطر خود امام حسین برم ، خیلی ساده ، با چادر مشکی ، با حجاب کامل ، با دل پاک ... نمیخوام کنار نازنین و معصومه و فاطمه و زهرا و زینب و شقایق و شکوفه و لیلا و زهره و الهام باشم ! میخوام تنها باشم ، گریه کنم ، زیارت عاشورا بخونم ... 

دلنوشته های من...

+مامانت خونه داره یا کارمنده ؟ -خونه دار ، چطور مگه ؟ +آفرین به همچین خانمی که همچین بچه ای رو تربیت کرده !   منو میگه ها ! اصلا عاشقش شدم رفت ... خخخ نه اس ام اس میدیم نه زنگ میزنیم نه هیچ چیز دیگه ای ! فقط هرروز از مدرسه تا خونه باهم حرف میزنیم !   البته فبل از مدرسه از خونه تا کتابخونه باهم میرفتیم و حرف میزدیم ! همین :) آدم خوبیه ... آروم ، سر به زیر و مودب ...   اگه تونستم یجوری ازش عکس بگیرم عکسشو میزارم تو وبم ...   دیگه اینکه ... من برم که دیرم شد ... بای بای دلنوشته های من...ادامه مطلب

تنهایی یعنی صدای تیک تاک ساعت مچیت رو هم بشنوی

الآن از رنگ سفید جعبه مدادرنگی هم تنها ترم :))

 

# من غمگین ننوشتما اذیت می کنه صداش دیگه

دلنوشته های من...

چقدر موی کوتاه بهم نمیاد ! خخخ

تنها کسی که از کوتاه کردن موهای من خیییلی خوشحال شد

معاونمون بود :D

همیشه میگفت :

باز که موهات بیرون از مقنعته ! یا کوتاش کن یا خودم برات کوتاش میکنم ! :p

الان دیگه مشکلی باهم نداریم

خیلی همو دوس داریم ! مشکل فقط موهای من بوده ! خخخ :))

دلنوشته های من...